اسماعیل عالی زاد؛ محمد زاهدی اصل؛ مرضیه قرائت؛ الهام محمدی؛ حمیده عادلیان
چکیده
تداوم و توسعه هر علمی وابسته به پژوهشهایی است که در حیطه آن علم به انجام میرسد. ایستایی در پژوهشهای صورت گرفته در یک رشته علمی، زمینهساز رکود در آن حوزه معرفتی میشود و پویایی در تحقیقات، ضمانت بخش توسعه آن علم و رشد عالمانش میگردد. از اینرو، برای کسب آگاهی از این که جایگاه یک رشته علمی در شرایط کنونی چگونه است، چه فرایندی ...
بیشتر
تداوم و توسعه هر علمی وابسته به پژوهشهایی است که در حیطه آن علم به انجام میرسد. ایستایی در پژوهشهای صورت گرفته در یک رشته علمی، زمینهساز رکود در آن حوزه معرفتی میشود و پویایی در تحقیقات، ضمانت بخش توسعه آن علم و رشد عالمانش میگردد. از اینرو، برای کسب آگاهی از این که جایگاه یک رشته علمی در شرایط کنونی چگونه است، چه فرایندی را تا کنون طی کرده و چه چشماندازی را پیش رو دارد، نیاز به انجام یک تحقیق درون کاوانه دارد. برای تحقق این امر، مجموع تحقیقات انجام شده در یک عرصه علمی، خود به مثابه موضوع یا قلمرویی برای یک پژوهش مستقل نقاد شناخته شود. بر پایه چنین پژوهشی، میتوان به نقاط ضعف و قوت یک رشته علمی پی برد؛ میتوان محدودیتهای آن را شناسایی کرد و فرصتهای پیش رویش را باز شناخت. ابتناء تحقیق حاضر نیز بر همین قاعده است؛ یعنی تلاش شده است که پژوهشهای دانشگاهی انجام شده در رشته مددکاری اجتماعی ایران در طی پنج دهه از عمر پژوهشمدار این رشته مورد بررسی نقادانه قرار گیرد. افزون بر این، تلاش شده است تا ارتباط موضوعی قوانین مصوب با این رشته علمی واکاوی شود. برای بررسی هر دو حیطه مورد بررسی، از روش تحلیل محتوای کمی استفاده شده است. در کاربست این روش، 645 پژوهش دانشگاهی و 169 سند قانونی مورد استفاده قرار گرفتهاند. از جمله یافتههای این تحقیق میتوان به ارتباط میان نهاد علم و نهاد قانونگذاری اشاره کرد که در طی دوران مورد بررسی، همگراییها و واگراییهایی را تجربه کرده است.
اسماعیل عالی زاد
چکیده
چکیدهماهیت علم با پژوهش عجین است و بنیان پژوهش بر مسأله استوار است. مسأله رکن اساسی علم است و در این قلمرو معرفتی، مسألهیابی مهمترین فعالیت بهشمار میرود. این گزارهها، مفروضاتی هستند که مقاله حاضر بر پایه آنها قوام یافته است. این مقاله از جنس مباحثات و ملاحظات نظری است و بنابراین فاقد کارپایه تجربی و مشاهدات برآمده از آن است. ...
بیشتر
چکیدهماهیت علم با پژوهش عجین است و بنیان پژوهش بر مسأله استوار است. مسأله رکن اساسی علم است و در این قلمرو معرفتی، مسألهیابی مهمترین فعالیت بهشمار میرود. این گزارهها، مفروضاتی هستند که مقاله حاضر بر پایه آنها قوام یافته است. این مقاله از جنس مباحثات و ملاحظات نظری است و بنابراین فاقد کارپایه تجربی و مشاهدات برآمده از آن است. در این پژوهش تلاش شده است تا با اتکاء به آموزههای فلسفه علم، جایگاه مسأله در پژوهشهای علوم اجتماعی و اقتضائات دانشیِ مسألهیابی مورد مطالعه قرار بگیرد. از اینرو، چیستی مسأله و اهمیت آن در پژوهشهای اجتماعی مورد توجه واقع شده است. این که مسألهها نقطه آغاز و انجام جستجوی حقیقت علمی هستند و در عرصه شناختی، مسألهیابی بر حل مسأله اولویت دارد. از سوی دیگر به گستردگی و پیچیدگی مسائل اجتماعی و عرصه رخداد آنها، تاریخی بودنشان و همچنین ناپایداری شناخت و دلایل آن اشاره شده است. در ادامه به شیوه مستدل، پارهای از ملاحظات و ضرورتهای دانشیِ انجام پژوهش اجتماعی برشمرده شدهاند که برای حرکت در مسیر دانشِ زنده و پویا ضروری و الزامی هستند. در میان این ملاحظات، مفروضات معرفتشناختی، هستیشناختی و روششناختی جایگاه ویژهای دارند، چرا که منطق و موضع پژوهشگر را در قبال دستگاه استدلالی پژوهش تعیین میکنند.
اسماعیل عالی زاد؛ نیلوفر باغبان مشیری
چکیده
زمینلرزه، تنها در کتب علمی است که به شیوهای عینی فهمیده میشود، درحالیکه در جامعه انسانی در زمینهای اجتماعی معنا مییابد و در ادامه تجربیات تاریخی درک میشود. زمینلرزه سرپل ذهاب در زیست روزمره ساکنانش انقطاع نفسگیری ایجاد میکند و بااینحال در ادامه جریانی قرار میگیرد که قدمتی به طول تاریخ دارد. با حضور در محل و انجام ...
بیشتر
زمینلرزه، تنها در کتب علمی است که به شیوهای عینی فهمیده میشود، درحالیکه در جامعه انسانی در زمینهای اجتماعی معنا مییابد و در ادامه تجربیات تاریخی درک میشود. زمینلرزه سرپل ذهاب در زیست روزمره ساکنانش انقطاع نفسگیری ایجاد میکند و بااینحال در ادامه جریانی قرار میگیرد که قدمتی به طول تاریخ دارد. با حضور در محل و انجام مصاحبههای عمیق با روایان فاجعه مشخص شد که تاریخ اجتماعی منطقه (همزیستی مذاهب گوناگون، تجربه جنگ، اسارت، بمباران شیمیایی، کشتارهای داخلی، نسلکشی، فقر، کولبری، اعدام و سوابق مبارزات سیاسی) در فهم فاجعه طبیعی نقشآفرینی میکند. تجربه زمینلرزه در هویت فردی و جمعی بازماندگان ادغام میشود و با دیگر المانهای حافظه جمعی آنان رابطه برقرار میکند. نظام معرفتی، تجربه زمینلرزه را در خود سامان میدهد و با تحلیل رنجهای جمعی، کنشگری در برابر آن را رقم میزند. نتیجه بررسی نشان میدهد که هراس مشترک مرزنشینان ترس از خیانت، فراموششدن و نادیده گرفتهشدن است. عامل فاجعه، انسانی فهمیده میشود و احساس تعلق به مکان کاهش مییابد. به همین جهت پرورش بستری برای خلق روایات و هویتهای جمعی، شنیده شدن آنها، شناخته شدن آنان توسط یکدیگر و برقراری رابطه معنادار میان آنها به نظر امری حیاتی میرسد.
اسماعیل عالی زاد؛ سارا بهرامی
چکیده
چکیده در دهههای اخیر برخی از روستاهای ایران به دلیل مهاجرت مردان بافت زنانه پیدا کردهاند. مهاجرت مردان از روستاها به کلانشهرها عمدتاً به دلایل اقتصادی متعددی ازجمله فقدان شغل مناسب در روستا، درآمدهای پایین، بیکاریهای فصلی، کوچک بودن زمینهای مورد بهرهبرداری و غیره همواره رو به افزایش بوده است. در این رابطه، نقش سیاستگذاریهای ...
بیشتر
چکیده در دهههای اخیر برخی از روستاهای ایران به دلیل مهاجرت مردان بافت زنانه پیدا کردهاند. مهاجرت مردان از روستاها به کلانشهرها عمدتاً به دلایل اقتصادی متعددی ازجمله فقدان شغل مناسب در روستا، درآمدهای پایین، بیکاریهای فصلی، کوچک بودن زمینهای مورد بهرهبرداری و غیره همواره رو به افزایش بوده است. در این رابطه، نقش سیاستگذاریهای اجتماعی مقتضی با این شرایط در ایجاد اشتغال و حمایت از تولیدکنندگان کلیدی در روستاها حائز اهمیت میگردد. در این پژوهش به بررسی نقش زنان در برخی از روستاهای استان گلستان از جمله روستای قلعه قافه بالا و کفش محله پرداخته شده که توانستهاند با استفاده از ارتقای قابلیتهای انسانی، شناسایی منابع جغرافیایی و زیستمحیطی و بهکارگیری دانش بومی موجود در روستا به ایجاد کسبوکار سبز و معیشت پایدار دست یابند. در این پژوهش با اتکاء به رهیافت نظری آمارتیا سن و مفهوم قابلیت انسانی به راهحلهای کاهش فقر و بیکاری در روستاهای موردمطالعه پرداخته شده است. همچنین این پژوهش از روش مطالعه موردی با تکنیکهای مشاهده مشارکتی و مصاحبه عمیق بهرهمند شده است. نتایج پژوهش نشانگر آن است که زنان این روستاها پس از سپری کردن مراحل توانمندسازی و با ایجاد گروه، توسعه مشارکت اجتماعی، افزودن ظرفیت عاملیت تغییر، تولید صنایعدستی، ایجاد صندوقهای خُرد روستایی و تغییر الگوی کشت توانستهاند نقش مهمی در کاهش فقر و بیکاری و بازگشت مردان به روستا ایفا کنند.