مهدیه محمد تقی زاده؛ فرشته شهراد
چکیده
مطالعه تصمیم و تجربه زیسته طلاق توافقی زنان در شهر تهران در قالب شنیدن داستان جدایی آنها موضوع این پژوهش میباشد. تا در نهایت، به روایتی منسجم از این تجارب در قالب نظمی تقویمی رسید. در این پژوهش جامعه آماری شامل 2۰ نفر از زنان مطلقه در شهر تهران در سال 1399 بوده و از روش نمونهگیری هدفمند استفاده شده و عملیات جمعآوری و تحلیل دادهها ...
بیشتر
مطالعه تصمیم و تجربه زیسته طلاق توافقی زنان در شهر تهران در قالب شنیدن داستان جدایی آنها موضوع این پژوهش میباشد. تا در نهایت، به روایتی منسجم از این تجارب در قالب نظمی تقویمی رسید. در این پژوهش جامعه آماری شامل 2۰ نفر از زنان مطلقه در شهر تهران در سال 1399 بوده و از روش نمونهگیری هدفمند استفاده شده و عملیات جمعآوری و تحلیل دادهها به طور همزمان انجام گرفته است. باتوجه به تحلیل صورت گرفته و نیز مقولات اصلی و فرعی استخراج شده، داستان زنان مطلقه در قالب 7 موقعیت قابل روایت میباشند. زنان مطلقه مورد مطالعه در موقعیت و «بستر آشنایی زوجین» مناسبی با همسرانشان آشنا نشدهاند و زمینههای «تصمیم به ازدواج» آنها در قالب انگیزهها و معیارهای ازدواج به طور مطلوب فراهم نبوده است. در این میان با «جاری شدن صیغه عقد» در بین افراد مورد مطالعه بتدریج زمزمههای اختلاف شروع شده و نیز با برگزاری عروسی و تشکیل زندگی، زوجین وارد مرحله جدیدی از «زندگی پشت درهای بسته» میشوند. در ادامه زندگی «خیانت همسر»، «اعتیاد همسر» و« خشونت خانگی» زمینههای اساسی «جرقههای طلاق» در ذهن آنها محسوب میشود. «ترومای دادگاه» کاروزاری است تا بتوانند به لحاظ رسمی و قانونی به زندگی خانوادگیشان پایان داد.
محمد زاهدی اصل؛ فاطمه جعفری؛ محمدسعید ذکایی؛ فرشاد مومنی
چکیده
پژوهش پیش رو متمرکز بر تجربۀ زیستۀ کارگران خانگی است. روش پژوهش، کیفی با بهرهگیری از روش تحلیل روایت است. جمعیت مورد مطالعه، کارگران خانگی زن شهر تهران هستند که از طریق نمونهگیری هدفمند 15 نفر گزینش شدهاند. برای گردآوری دادهها از تکنیک مصاحبۀ عمیق و جهت تحلیل دادهها از روش کدگذاری نظری بهره گرفته شده است. یافتهها نشان میدهند ...
بیشتر
پژوهش پیش رو متمرکز بر تجربۀ زیستۀ کارگران خانگی است. روش پژوهش، کیفی با بهرهگیری از روش تحلیل روایت است. جمعیت مورد مطالعه، کارگران خانگی زن شهر تهران هستند که از طریق نمونهگیری هدفمند 15 نفر گزینش شدهاند. برای گردآوری دادهها از تکنیک مصاحبۀ عمیق و جهت تحلیل دادهها از روش کدگذاری نظری بهره گرفته شده است. یافتهها نشان میدهند که مقولۀ اصلی، دلایل روی آوری زنان به کار خانگی «شهروند تبعی» است و جوهرۀ مشترک تجربۀ زنان از کار خانگی، نابرابری اجتماعی است و کارگران افزون بر اینکه به فاصلۀ طبقانی خود با کارفرما آگاه میشوند، محرومیت از کف حمایت اجتماعی پایه، بازدارندۀ تحرک شغلی آنها است. کارگران خانگی به فرودستی کار خانگی اذعان داشته و اجتناب از ادغام اجتماعی دارند، بنابراین کوشش در پنهان نمودن شغل خود به سبب ترس از طرد اجتماعی دارند. از سویی، پرداختن به کار خانگی از دید کارفرما به مثابه مسئولیت ذاتی زن دیده میشود. کارگران خانگی به دلیل شرایط منحصر به فرد شغلیِ خود، نیازمند دریافت حمایتهای یکپارچه بوده و از سویی حق ِکارگران خانگی در حفظ کرامت انسانی و شرایط سلامت بخش، باید در قوانین در نظر گرفته شود.