فرخ رو شهابی؛ رضا اشرف زاده؛ بتول فخراسلام
چکیده
هدف این مقاله که از نوع کیفی است، بررسی اقدامات دلاله در داستان رابعه و بکتاش در الهینامۀ عطار نیشابوری، براساس نظریۀ میانجی به عنوان یکی از مؤلفههای مددکاری فردی است. دادهها ابتدا با رجوع به منابع کتابخانهای و شیوۀ یادداشتبرداری گردآوری شده و با تکیه بر روش تحلیل محتوا و استقرایی (جزء به کل) تجزیه و تحلیل شدهاند. نتایج ...
بیشتر
هدف این مقاله که از نوع کیفی است، بررسی اقدامات دلاله در داستان رابعه و بکتاش در الهینامۀ عطار نیشابوری، براساس نظریۀ میانجی به عنوان یکی از مؤلفههای مددکاری فردی است. دادهها ابتدا با رجوع به منابع کتابخانهای و شیوۀ یادداشتبرداری گردآوری شده و با تکیه بر روش تحلیل محتوا و استقرایی (جزء به کل) تجزیه و تحلیل شدهاند. نتایج تحقیق نشان میدهد که دلاله با رعایت مواردی چون: «شناخت دقیق مشکلات مددجو و تسلط در برقراری ارتباط با او»، «آگاهی دقیق از موقعیت ابتدایی مددجو و انجام اقدامات لازم براساس آن» و «ارزیابی درست نیاز مددجو و اطرافیان او» در نقش یک مددکار فردی، نقشی مهم در سیر تطور معرفتشناختی رابعه داشته و در پیبردن او به قابلیتهای روحی خود نقشی محوری و غیرقابل انکار، داشتهاست. دلاله با توانبخشی و ایجاد انگیزه در شخصیتهای اصلی داستان، بسترهای مناسبی را برای ارتقاء زندگی فردی و اجتماعی آنها فراهم آوردهاست. علیرغم این همسانیها، در برخی موارد، نقشآفرینی دلاله با کارکرد میانجی تفاوتهایی داشتهاست. از جمله اینکه، دلاله با نگاهی جانبدارانه و عمدتاً یکسویه اقدام به حل و فصل مشکلات رابعه کردهاست. همچنین، برخلاف میانجی که برای رفع اختلاف میان طرفین حضور مییابد، دلاله برای حل مشکلات شخصی رابعه وارد جریان روایت شدهاست.